سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/9/12 | 9:38 صبح | نویسنده : مسجدچهارده معصوم(ع)


یه روز یه ترک …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد،  او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی…

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی…
اسمش حسین خرازی بود
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز …
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ،  به  « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی !!!

 

 زید بن اسلم می گوید: زنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانی که در چشمش سفیدی است گفت نه در چشمش سفیدی نیست، پس از آن برای شوهرش گفته پیامبر را نقل کرد شوهرش گفت مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است.
بحار الانوار 16 / 294

پیرزنی از انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض می کند از خداوند برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمودند: پیرزن داخل بهشت نمی شود. پیرزن اندوهگین شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند: مگر نشنیده ای قول خداوند را در مورد بهشتیان که ما آنان را به ابداع آفریده ایم  و دوشیزگان داشته ایم.[یعنی زنان بهشتی به صورت جوان و دوشیزه وارد بهشت می شوند]
بحار الانوار 16/295

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: ای اشجعیه! پیرزن داخل بهشت نمی شود. بلال او را دید که گریه می کند به پیامبر مطلب را عرض کرد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود سیاه نیز داخل نمی شود هر دو نشستند و مشغول گریه شدند عباس آنان را دید و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: پیرمرد نیز داخل نمی شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداری داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترین شکل در روز قیامت می آورد و داخل بهشت می شوند به صورت جوان نورانی و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه کشیده اند.
بحار الانوار 16/295

جد خالد قسری زنی را بوسید، زن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد، حضرت او را احضار کردند، او به کار خود اعتراف کرد و گفت اگر او هم می خواهد قصاص کند و مرا ببوسد من آماده ام، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب آن حضرت تبسم نمودند و فرمودند دیگر این کار را نکن. گفت نه، به خدا قسم دیگر نمی کنم. پیامبر از او گذشتند.
بحار الانوار 16/295

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرزن بی دندانی را دیدند و به او فرمودند پیرزن بی دندان داخل بهشت نمی شود. پیرزن گریه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چرا گریه می کنی؟ گفت من دندان ندارم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند با این حالت داخل بهشت نمی شوی.
بحار الانوار 16/298
 
نشسته بودند دور هم خرما می خوردند.
هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع).
بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد
همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود.
علی(ع) گفت: «
ولی من فکر می کنم پرخور کسی است
که خرماهایش را با هسته خورده.»
همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود.
(کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی)
 
روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .
 

نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها

حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد ، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجه‌ی اقوام ایرانی از سوی برخی ، این کار را مصداق « غیبت » ندانستند لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد ، « حرام » است.

ایشان همچنین یادآور شدند: « غالب شهرهایی که لهجه های آن ها تقلید می‌شود شهرهایی هستند که مردم غیرت مند آن ها در حوادث مهم صد سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند و این عمل تصادفی نیست ».
شایان ذکر است جلساتِ درس « خارج فقه » حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ، به صورت منظم و سه روز در هفته ، از ساعت 7.5 صبح تشکیل می‌شود و جزء برنامه‌های ثابت ایشان از سال 69 تاکنون بوده است. در این جلسات که با حضور تقریبا 500 نفر از طلاب برگزار می‌شود ، تاکنون مباحث جهاد و قصاص به طور کامل تدریس شده و در حال حاضر ، « مکاسب محرّمه » تدریس می‌شود.
 متن این سخنان به این شرح است :
« متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجه های بعضی از ولایات تقلید می‌کنند ؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه ؟
حالا این را هم من به شما عرض بکنم ؛ غالب این شهرهایی که لهجه‌های آن ها تقلید می‌شود ، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش ، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد ؛ یعنی توی هیچ یک از این کتاب‌های ادبی و طنز و غیره ، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است ؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف ؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقه‌ی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقه‌ی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند ؛ اتفاقاً سعی شده است که همین ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید می‌شود. پس ضمناً در پرانتز ، به این نکته هم توجه داشته باشید.
این مسلماً حرام است . در حرمت این عمل هیچ شکی نیست . لکن غیبت نیست . چون قیودی که در غیبت ذکر شد - که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است - در این جا وجود ندارد . یکی از قیود ، مستور بودن بود. خب ، این مستور نیست . علاوه بر این که عیب نیست اصلاً . کسی این را به عنوان عیب ذکر می‌کند ، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند : آقا عمامه سرش است ؛ این « عمامه به سر بودن » عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است ، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمی‌کند ، اما مسلماً حرام است.
این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجه‌ی یک شخصی را - به عنوان اینکه لهجه‌ی او ، لهجه‌ی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همه‌ی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجه‌ی عموم باشد، این میشود اهانت به همه‌ی آن جمعیت ؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند ، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد ، نه ، از یک نفر استحلال می‌کند. این بحث عیبجوئی است.
اگر چنانچه نه ، تمسخر وجود نداشت ، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام  می گیرد ، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این ، در رادیو یک گوینده‌ای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامه‌ی  رادیویی بیان میکرد ! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف می‌زد که ما می‌فهمیدیم ، هم مشهدی را مثل خود مشهدی‌ها حرف می‌زد ! نفهمیدیم بالاخره کجایی است ، نگفت آخرش هم که کجایی است ؛ گفت من ایرانی هستم.
پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجه‌ی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی می‌نشیند و تماشا می‌کند که تقلیدش را دارند می‌کنند. خودش هم می خندد ، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد ، استهزاء باشد ، تمسخر باشد ، آن جا می‌شود محرّم .»
افسران جوان جنگ نرم