سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/10/4 | 8:42 صبح | نویسنده : مسجدچهارده معصوم(ع)
خدا فراموشی و خود فراموشی
از هشدارهای مهمّ قرآنی، این آیه‌ی شریفه است:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون؛ ‏
و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد، آن‌ها همان نافرمان‏ها هستند.
از این کلام الهی استفاده می‌شود نتیجه‌ی خدا فراموشی، خود فراموشی است. مقصود از این خود فراموشی چیست؟ آیا مقصود آن است که انسان با خدا فراموشی، بدنِ عنصریِ مادّیِ خود را فراموش می‌کند و دیگر نمی‌فهمد که زنده است، بدنی دارد، نیازهایی دارد، خوشی و ناخوشی دارد و ...؟! یا مقصود چیز دیگری است؟ قطعاً مقصود از خود فراموشی، فراموش نمودن این بدن مادّی و نیازها و خوشی‌ها و ناخوشی‌های آن نیست؛ زیرا واضح است که با خدا فراموشی، انسان این بدن و فی‌الجمله خوشی‌ها و ناخوشی‌های آن را فراموش نمی‌کند؛ پس مقصود چیست؟
مقصود از خودفراموشی
در واقع پاسخ این پرسش آن است که «خود فراموشی» در این‌جا همان تمرکز تمامِ توجّه به بدن مادّی و خوشی‌ها و ناخوشی‌های آن است؛ توجّه به پوسته و غفلت از مغز و لباب است. اگر کسی گوهر گران‌بهایی را در اختیار داشته باشد ولی از آن به عنوان یک وسیله‌ی بازیِ کودکانه استفاده کند می‌گویند این فردْ فراموش کرده آن‌چه در اختیار دارد گوهر گران‌بهاست. انسانی که تمام توجّه او به نازل‌ترین بخش هستیش می‌باشد و جز پوسته‌ای از خود نمی‌بیند و گوهر گران‌بهای ذات خود را فراموش کرده است چنین شخصی در حقیقت، خود را گم کرده و جوهره‌ی وجود خود را فراموش نموده است. انسانیّتِ انسان که به این گوشت و پوست و استخوان و خور و خواب و شهوت نیست، بلکه حتّی به مادّه‌ی برتر نیز نیست. برخی که اوج می‌گیرند انسان را در حدّ یک تفکّر مادّی و هنرهای برتر مادّی می‌شناسند، ولی حقیقت انسان فراتر از این محدوده نیز می‌باشد؛ زیرا حتّی اگر فکر و هنر مادّی را هم بپذیریم باز انسان همسایه‌ی عدم است و تاریخ انقضایی روشن دارد که از آن گریزی نیست. گوهر ذات انسان از سنخ عالَم دیگری است که با ابدیّت پیوند خورده و تا بی‌نهایت امتداد دارد و کسی‌که این امتداد را فراموش کند و دل به امتداد کوتاه این جهانِ پر تلاطم ببندد، خود را فراموش کرده است.
وضعیت کسی‌که دل به این جهان ببندد وخیم‌تر و تأسّف‌بارتر از وضعیّت تشنه‌ای است که به نَمی به جای اقیانوسی اکتفا کند؛ مگر می‌شود نامحدود را با محدود ـ هرچه باشد ـ مقایسه کرد. و چون بُعد غیرمتناهی انسان فقط در رابطه‌ی با ذات اقدس حقّ معنا پیدا می‌کند کسی‌که خدا را فراموش کند حقیقت خود را فراموش کرده است؛ چنان‌که اگر انسان خود را باز یابد و به حقیقتِ خود آگاه شود خدای خود را خواهد شناخت و به او متذکّر خواهد شد؛ بدین‌جهت خداوند متعال با توجّه‌دادنِ انسان‌ها به حقیقت نفس خودشان آنان را به ربوبیّتِ خود، آگاه می‌فرماید:
سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ؛
به زودی نشانه‏های خود را به آنان در کرانه‏ها و در نفوس خودشان نشان خواهیم داد.
و در آیه‌ی شریفه‌ی دیگری می‌فرماید:‌
وَ فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون؛ ‏
و در وجود خودتان، پس آیا نمی‏بینید؟!
و در روایت آمده است:
مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ رَبَّه؛
هرکس نفس خود را بشناسد پس همانا پروردگار خود را می‌شناسد.
و نیز:
أعْلَمُکُمْ‏ بِنَفْسِهِ‏ أعْلَمُکُمْ بِرَبِّه؛
عالِم‌ترین شما نسبت به نفس خود، عالِم‌ترین شما نسبت به پروردگارش می‌باشد.
و بلکه در روایت آمده است:‏
مَنْ‏ عَجَزَ عَنْ‏ مَعْرِفَةِ نَفْسِهِ فَهُوَ عَنْ مَعْرِفَةِ خَالِقِهِ أعْجَز؛
هرکس در شناختن خویشتن عاجز باشد، در شناختن آفریننده‌اش عاجزتر است.
و نیز:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَی‏ إِلَی‏ غَایَةِ کُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْمٍ‏؛
هرکس خود را بشناسد، به نتیجه و غایت هر شناخت و دانشی دست یافته است.
بنابراین، رابطه‌ای متقابل از یک‌طرف بین آگاهی به نفس و آگاهی به خداوند و از طرف دیگر بین فراموشی نفس و فراموشی خداوند می‌باشد.
 
از کتاب: ذکر، سرود هستی
تألیف: آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی یزدی